جدول جو
جدول جو

معنی فگار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

فگار شدن
(دَ / دُو زَ دَ)
آزرده شدن. مجروح شدن:
که را معده خوش گردد از خار و خس
شود کامش از شیر و روغن فگار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آگاه شدن
تصویر آگاه شدن
باخبر شدن، خبردار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افگار شدن
تصویر افگار شدن
آزرده شدن، زخمی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارغ شدن
تصویر فارغ شدن
آسوده شدن
کنایه از وضع حمل کردن، زایمان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر روی اسب یا مرکب دیگر نشستن، برنشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
گرفتار شدن، مبتلا گشتن، به درد و مرض یا امری ناملایم مبتلا شدن
به شخص ناموافق برخورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ هََ ضَ)
مانده و خسته شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : نیک کوفته شد و پای راست افگار شد. (تاریخ بیهقی ص 516).
رنجه و افگار شوی زو که همی چون خار
خوار و افگارت کند چون کنی افگارش.
ناصرخسرو.
و رجوع به شواهد افگار شدن در ذیل افگار شود، پیروزی یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). فیروزمندی. (غیاث اللغات از منتخب) ، رستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از مکروه برستن. (المصادر زوزنی). رستن از مکروه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). رستگاری. (منتخب از غیاث اللغات). فیروزی و رستگاری یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظفر دادن. (تاج المصادر بیهقی). ظفر یافتن. (المصادر زوزنی) ، آشکارا کردن و راست و استوار ساختن حجت را و هویدا نمودن آنرا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حجت آشکارا کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، رهایی دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مفلس شدن. (تاج المصادر بیهقی). افلاج. مفلس شدن
لغت نامه دهخدا
بر آسودن، زاییدن فراغت یافتن آسوده شدن، وضع حمل انجام یافتن عمل زاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
بخانه کسی ناخوانده بمهمانی رفتن، توضیح گاه نیز مهمان درمقام فروتنی و تعارف یا نقل عمل خویش گوید: دیشب ما بر و بچه ها سر فلان کس هوارشدیم. (این اصطلاح مترادف خراب شدن (بهمین معنی) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویار شدن
تصویر ویار شدن
دچار ویار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثار شدن
تصویر نثار شدن
برخی گشتن، پاشیده شدن افشانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک شدن، بسته شدن، باز شدن گشوده گردیدن، بسته شدن، برخاستن، داخل شدن، جلو رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افگار شدن
تصویر افگار شدن
آزرده شدن مجروح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراری شدن
تصویر فراری شدن
گریزان شدن گریزان شدن گریختن ناچار بفرار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ شدن
تصویر فراخ شدن
گشاده شدن اتساع، آسان شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
گرد شدن خرد و نرم گشتن، یا غبار شدن زمین. کنده شدن زمین به نعل اسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکار شدن
تصویر شکار شدن
آزرده و خشمگین شدن، بر آشفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
بر مرکبی نشستن و از جایی به جایی رفتن رکوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دچار شدن
تصویر دچار شدن
ناگهان بهم رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوار شدن
تصویر خوار شدن
بدبخت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
وشمیدن خوزمیدن (هم آوای رزمیدن) بصورت بخار در آمدن تبخیر شدن، یا بخار شدن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگاه شدن
تصویر آگاه شدن
خبر شدن آگاهی یافتن مطلع گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوار شدن
تصویر هوار شدن
((~. شُ دَ))
ناخوانده به خانه کسی رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نثار شدن
تصویر نثار شدن
((~. شُ دَ))
افشانده شدن، کشته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراز شدن
تصویر فراز شدن
((~. شُ دَ))
نزدیک شدن، گشوده شدن، بسته شدن، برخاستن، داخل شدن، پیش رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فارغ شدن
تصویر فارغ شدن
((~. شُ دَ))
آسوده شدن، زایمان کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آوار شدن
تصویر آوار شدن
((شُ))
خراب شدن، فرو ریختن، وارد شدن ناگها نی تعداد زیادی مهمان بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
Board
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از واگر شدن
تصویر واگر شدن
Diverge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
садиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
einsteigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
сідати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
wsiadać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
登上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوار شدن
تصویر سوار شدن
embarcar
دیکشنری فارسی به پرتغالی